ساسان بهادرخان



بهتان بتان، با تو توانم تاب!.

همه ام تب و بهت تو و.

تو به من توبه فرمایی!؟.

. . . . . . . . . . . . . .ء

تقدیم به مشوق شیوایی ام!.

#شعر #شاعر #ساسان_بهادرخان تلگرام و توئیتر: @sasanbah 

@sasanbah

به کانال من تشریف بیاورید!.

https://t.me/joinchat/AAAAAEPNC5-HOxS7aWU5eg


آبروریزی چشم!. ببخشایید مرا!.

آبریزی چشم دارم، میدانم!.

حساسیت فصلی، آنهم؛

به ندیدن گلهای عاشق!

و دریغشان را دارم!

وای عشق و دریغش!.

سرفه که نه!

ولی تا بتوانم و تاب بیاورم.

به تب میرسد! ولی هقهق نمیرسدبه لب!

ملالی ندارم و نمی نالم!.

دمی و مدی دارد و میرود.

ولی وااای آلاله! واهاای شقاهق هقهق!.

چه آوردی به روزم! ای دل عاشق!.

ای دل عاشق! هق هقهق!.

چشمم، چشم عاشق!

با چه عشقی؛ چشمه ی غم شد!.

کاش ای چشم، نبودت!. چه نم و چه اشکی!.

تار و تر، تیره و ابریتر.

حساس بود و رسوا، وسواس هم شد!.

من حساسم به ندیدن گلهای عاشق!.

آبروریزی چشمم!.

با چه عشقی! و چه اشکی!.

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . 

من هم از حساسانم!. من همان، ساسانم!.

ساسان بهادرخان پانزدهمین روز سال؛ سال سیل؛ سال عام السیل!.

نیمی از فروردین گذشت، از سال یکهزار و سیصد نود وهشت!

#شعر #شاعر #ساسان_بهادرخان تلگرام و توئیتر: @sasanbah 

@sasanbah

به کانال من تشریف بیاورید!.

https://t.me/joinchat/AAAAAEPNC5-HOxS7aWU5eg


هنوز که نو زده آفتاب ته سال و.

نزده نوروز به پوزه ی دیروز و نشده پیروز!.

پیسوز دل پرسوز نگاهدار!.

شاید تبانی به تباهی ما کردند!.

دو سویه سوز نشویم!.

پناه بر خدا!.

. . . . . . . . . . .ء

چند ساعت مانده میان ۹۷ و ۹۸

#ساسان_بهادرخان

 تلگرام telegram: @sasanbah


با رفتن برف، این برفتن مرت!.

مرد بهمن، که اگر بفهمند!. 

چشم به دختر بارفتن دارد و.

.برف بر تن من، مانده هنوز!.

چشمش چکه می‌کند و فرومی‌افتد چشم به کف. 

به برف، به گل.

به خاک.

تا به کف کفش رفتن!.

می‌روفم برف شانه‌ام را، و سوزنهای کاج را.

می‌لغزند و.

می‌چرخند. 

نه برفتار برگ و برف!. 

که به ثانیه شمار عجول!. 

و می‌افتند.

و حبه‌ای که فرو می‌سرد به سردی!. 

از گردن به میانگه دو کتف!. آب حبه‌ی برف.

و زیر پا. پررق پررق و قورروپ و قررپ!. 

اکنون، یکی شده. 

شماره‌ی دو چشم برفتن با کفش بارفتن!.

روی هم.

۲۴.ء

اما، ۱۲ نشده هنوز!. 

ساعت!.

پررق.

قررپ.

پرررق. 

مرد بهمن، همین برفتن!. 

چشم به بارفتن و میل به رفتن دارد هنوز!.

. . . . . . ء

#شعر #ساسان_بهادرخان

همین بهمنی که رفت!. از هزار و سیصد و نود و هفت!

اینستاگرام @sasan_bahadorkhan


ه

. هاه هی.

من و ترا چه رهمیانه ایست؟ چه راهی؟.

 مگر از نگاهی!.

و دگر، گناهی؟!.

سرخی روی تو و سیاهی.

و سیاهی!.

این پرده پلک من است گاهی.

و آهی.

این نفس: . هاه.هی.

.کفتر من است و چاهی!.

. هاه . هی.

. . . . . . . . . . . . . .ء

#شعر #شاعر #ساسان_بهادرخان تلگرام  @sasanbah


به کانال من تشریف بیاورید!. 

https://t.me/joinchat/AAAAAEPNC5-HOxS7aWU5eg

توئیتر

https://twitter.com/sasanbah

اینستاگرام

https://instagram.com/sasan_bahadorkhan


این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

زکات علم، نشر آن است. هر

وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.

همچنین

وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز بر تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق

بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.


این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!

اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.

همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.


تبر به بتان و تون آتش.
توان و عطش و توشه ی تن.
همه از من!.
تو فقط در باد و بوته اش شتاب کن!.
مس من با زر خود ته بوته مذاب کن!.
یا به اکسیرت، ورد کثیرت، سیرم و زر ناب کن!.
توان و عطش و توشه ی تن.
با من!.
از مهر تو و سیرت، با من اسیرت.
چنان مهمان به ماه و محراب کن!.
. . . . . . . . . . . . . . .ء 
روز شرف شمس بر قمر شعبان
شب ولادت شاه شهیدان و سرور شیعیان
نوزده فروردین از سال یکهزارو سیصد و نود و هشت
من اسیر و تشنه و تراشه ی خرده مسان.
تشنه ی اکسیر، ته بوته، ساسان!.
#شعر #شاعر #ساسان_بهادرخان 
به کانال من تشریف بیاورید!.
https://t.me/joinchat/AAAAAEPNC5-HOxS7aWU5eg
توئیتر
https://twitter.com/sasanbah/status/1113450819272237057?s=08

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها